توسط فرزاد میراحمدیمنتشرشده در: اکتبر 22, 2025آخرین به روزرسانی: اکتبر 22, 2025مشاهده ها: 0دسته بندی ها: انواع طرحواره ها
فهرست مطالب این مقاله
آیا تا به حال حس کردهای هرچقدر تلاش میکنی از غم، ناامیدی یا بیانگیزگی خلاص شوی، باز همان الگوهای ذهنی سراغت میآیند؟
شاید جلسات درمان شناختی-رفتاری (CBT) را تجربه کرده باشی یا درباره طرحوارهدرمانی شنیده باشی، اما ندانسته باشی کدامیک واقعاً میتواند افسردگی تو را در عمق ذهن و احساس درمان کند.
در این مقاله، با زبانی ساده و علمی بررسی میکنیم که طرحوارهدرمانی و CBT چگونه کار میکنند، چه تفاوتهایی دارند و در نهایت کدام روش برای افسردگی تو مؤثرتر است.
آیا احساس میکنی درمانهایت موقتی هستند و دوباره به همان الگوهای فکری منفی برمیگردی؟
آیا در جلسات CBT متوجه شدهای که تغییر افکارت کافی نیست و هنوز در عمق احساساتت غم یا خشم مانده؟
آیا نمیدانی طرحوارهدرمانی دقیقاً چه تفاوتی با درمان شناختی-رفتاری دارد؟
آیا تا به حال از خودت پرسیدهای چرا با وجود آگاهی از اشتباهات ذهنی، همچنان افسرده و بیانگیزهای؟
آیا میخواهی بدانی کدام روش درمانی برای نوع افسردگی تو مؤثرتر است؟
آیا از درمانهای کوتاهمدت نتیجه نگرفتهای و به دنبال روشی عمیقتر هستی؟
آیا به دنبال درکی هستی که فقط ذهن تو را درمان نکند، بلکه احساسات زخمی دوران کودکی را هم التیام دهد؟
نتایج مطالعات مقایسه طرحوارهدرمانی و CBT در افسردگی
در دهههای اخیر، درمان افسردگی با روشهای رواندرمانی گوناگونی بررسی شده است، اما دو رویکرد بیش از سایرین مورد توجه پژوهشگران و درمانگران قرار گرفتهاند: درمان شناختی–رفتاری (CBT) و طرحوارهدرمانی (Schema Therapy).
اگرچه CBT سالهاست بهعنوان یکی از مؤثرترین درمانها برای افسردگی شناخته میشود، اما پژوهشهای جدید نشان دادهاند که طرحوارهدرمانی، بهویژه برای موارد مزمن یا مقاوم به درمان، نتایج عمیقتر و پایدارتری دارد.
یافتههای پژوهشی معتبر
مطالعات متعددی در سالهای اخیر به مقایسه مستقیم این دو رویکرد پرداختهاند. در این بخش، به مهمترین یافتهها اشاره میکنیم:
مطالعه دانشگاه لیدن (هلند، 2019):
در این پژوهش، بیماران مبتلا به افسردگی مقاوم به درمان به دو گروه تقسیم شدند. نتایج نشان داد که گروهی که طرحوارهدرمانی دریافت کردند، نه تنها بهبود بیشتری در خلقوخو داشتند، بلکه کاهش چشمگیری در احساس بیارزشی و الگوهای خودانتقادی نشان دادند — عواملی که معمولاً در CBT کمتر مورد توجه قرار میگیرند.
تحلیل فراتحلیلی متاآنالیز دانشگاه آکسفورد (2021):
در این مرور نظاممند، بیش از 40 مطالعه درباره اثربخشی CBT و Schema Therapy در درمان افسردگی بررسی شد. نتایج نشان داد که CBT در کوتاهمدت سریعتر اثر میگذارد، اما طرحوارهدرمانی در بلندمدت پایداری بیشتری در کاهش علائم افسردگی دارد و احتمال عود را کاهش میدهد.
تحقیقات انجام شده در ایران (دانشگاه تهران، 2022):
در پژوهشی روی بیماران مبتلا به افسردگی متوسط تا شدید، طرحوارهدرمانی باعث بهبود معنیدار در احساس هویت، خودکارآمدی و روابط بینفردی شد، در حالیکه CBT بیشتر بر افکار منفی و رفتارهای ناکارآمد روزمره تمرکز داشت. این تفاوت نشان میدهد که طرحوارهدرمانی میتواند به ریشههای هیجانی و دوران کودکی فرد نفوذ کند.
پژوهش ترکیبی (Meta-Comparison Study, 2023):
این مطالعه مقایسهای روی بیماران مختلف نشان داد که افرادی با سابقه آسیبهای دوران کودکی، طرحوارههای ناسازگار اولیه یا روابط خانوادگی آشفته، پاسخ بهتری به Schema Therapy میدهند. در مقابل، افراد با علائم خفیفتر یا موقعیتی، از CBT بهره بیشتری میبرند.
تحلیل دادهها: سرعت در برابر عمق
اگر بخواهیم به زبان ساده بگوییم، میتوان تفاوت اثرگذاری این دو درمان را در یک جمله خلاصه کرد:
CBT مثل دارویی است که سریع اثر میکند، اما ممکن است اثرش موقتی باشد.
طرحوارهدرمانی مثل تغییر در سبک زندگی است؛ زمانبر اما پایدار و بنیادی.
درمان شناختی–رفتاری معمولاً در ۱۲ تا ۲۰ جلسه قابل اجراست و تمرکز آن بر تغییر افکار منفی و رفتارهای ناکارآمد فعلی است.
در مقابل، طرحوارهدرمانی گاهی تا یک سال ادامه دارد و تمرکز آن بر درمان زخمهای هیجانی دوران کودکی و تغییر الگوهای تکرارشونده زندگی است.
چگونه هر روش (طرحوارهدرمانی و CBT) افسردگی را درمان میکند؟
دو مسیر متفاوت برای رسیدن به آرامش ذهن
افسردگی، صرفاً نتیجه افکار منفی یا نداشتن انگیزه نیست؛ بلکه حاصل ترکیبی از باورهای عمیق، احساسات سرکوبشده و الگوهای فکری تکرارشونده است.
درمان شناختی–رفتاری (CBT) و طرحوارهدرمانی (Schema Therapy) هر دو با هدف کاهش این چرخهها طراحی شدهاند، اما مسیرشان برای رسیدن به هدف کاملاً متفاوت است.
یکی بر سطح افکار تمرکز دارد، دیگری به عمق ناخودآگاه و زخمهای هیجانی میرسد.
درمان شناختی–رفتاری (CBT): بازنویسی افکار برای تغییر احساس
در CBT فرض بر این است که افکار، احساسات را شکل میدهند. یعنی اگر بتوانیم افکار خود را شناسایی و اصلاح کنیم، احساساتمان نیز تغییر خواهند کرد.
به عنوان مثال، فردی که در ذهنش تکرار میکند «من به اندازه کافی خوب نیستم»، دچار احساس ناامیدی و بیارزشی میشود. در CBT، درمانگر کمک میکند تا فرد این فکر خودکار را شناسایی کند و آن را به یک باور منطقیتر تبدیل کند، مثل:
«من کامل نیستم، اما توانایی رشد و پیشرفت دارم.»
این فرآیند باعث بازسازی سیستم فکری میشود و به مرور زمان، اضطراب، غم و احساس درماندگی کاهش مییابد.
درمانگر در CBT معمولاً از تکنیکهایی مانند:
پایش افکار (Thought Monitoring)
بازسازی شناختی (Cognitive Restructuring)
فعالسازی رفتاری (Behavioral Activation)
تمرین مواجهه (Exposure)
استفاده میکند تا فرد یاد بگیرد با افکار منفی و باورهای غیرمنطقی مقابله کند.
این روش سریع، ساختارمند و علمی است و معمولاً برای افسردگیهای خفیف تا متوسط بسیار مؤثر واقع میشود.
اما محدودیت آن در این است که به ریشههای هیجانی و طرحوارههای عمیق دوران کودکی کمتر میپردازد. درست مثل اینکه علفهای هرز را از سطح زمین بکنیم، بدون اینکه ریشهشان را از خاک بیرون بیاوریم.
طرحوارهدرمانی (Schema Therapy): سفر به ریشههای هیجانی
طرحوارهدرمانی برخلاف CBT، از این فرض شروع میکند که افکار منفی فقط نتیجه طرحوارههای عمیقتر و آسیبهای دوران کودکی هستند.
یعنی اگر کودکی در فضایی رشد کرده که احساس دوستداشتنی بودن، امنیت یا ارزشمندی را تجربه نکرده، در بزرگسالی هم احتمال دارد دچار افسردگی، روابط ناسالم و الگوهای تکرارشونده رنجآور شود.
در این رویکرد، هدف فقط کنترل افکار نیست، بلکه درمان و بازنویسی الگوهای هیجانی و شناختی قدیمی است.
طرحوارهدرمانگر از تکنیکهایی مانند:
تصویرسازی ذهنی برای بازسازی موقعیتهای دوران کودکی (Imagery Rescripting)
گفتوگوی صندلیها (Chair Work) برای تعامل میان بخشهای مختلف درون فرد (کودک آسیبدیده، والد منتقد، بزرگسال سالم)
کار با احساسات و هیجانات واقعی در لحظه درمان
بازسازی رابطه درمانی بهعنوان یک تجربه اصلاحی هیجانی (Limited Reparenting)
استفاده میکند تا فرد نهتنها افکارش، بلکه احساسات زخمیاش را نیز درمان کند.
نتیجه این فرآیند معمولاً عمیقتر و ماندگارتر است. افراد پس از دوره درمان، نهتنها خلق بهتری دارند، بلکه در روابط، انتخابها و عزتنفس خود نیز تغییر بنیادین احساس میکنند.
تفاوت بنیادی در عمق تغییر
در CBT، تمرکز بر «چگونه فکر میکنم» است.
در طرحوارهدرمانی، تمرکز بر «چرا اینطور فکر میکنم و از کجا آمده است» است.
به بیان دیگر:
CBT در سطح شناختی کار میکند و ابزار کنترل افکار را به فرد میدهد.
طرحوارهدرمانی در سطح هیجانی و تجربی کار میکند و ریشه آن افکار را درمان میکند.
به همین دلیل است که بسیاری از مراجعان پس از چند دوره CBT ممکن است دوباره دچار افسردگی شوند، زیرا زخمهای دوران کودکی هنوز التیام نیافتهاند.
اما در طرحوارهدرمانی، با شناسایی و تغییر این طرحوارهها، الگوهای تکرارشونده زندگی تغییر میکنند — از انتخاب شریک زندگی گرفته تا واکنشهای هیجانی روزمره.
مثال ملموس: دو مسیر برای یک مشکل
فرض کنید فردی دچار افسردگی است چون همیشه احساس میکند «به اندازه کافی خوب نیست».
در CBT، درمانگر به او یاد میدهد این فکر را شناسایی کند، شواهد موافق و مخالفش را بررسی کند و باور منطقیتری جایگزین کند.
در طرحوارهدرمانی، درمانگر به عمق ذهن او میرود و میپرسد: این احساس از کجا آمده؟ شاید از کودکی که بارها شنیده «چرا مثل فلانی نیستی؟». در اینجا درمان بر درمان کودک آسیبدیده درون متمرکز میشود، نه صرفاً تغییر افکار فعلی.
چه کسانی از طرحوارهدرمانی بیشترین سود را در درمان افسردگی میبرند؟
وقتی افسردگی فقط «غم» نیست
افسردگی همیشه از یک اتفاق خاص یا شکست عاطفی شروع نمیشود. گاهی ریشه آن در سالها تجربه احساس بیارزشی، نادیده گرفته شدن یا طردشدن در کودکی است.
بسیاری از بزرگسالانی که به طرحوارهدرمانی مراجعه میکنند، در ظاهر آدمهای موفق و قویای هستند، اما در درون احساس پوچی، بیعلاقگی و خستگی عمیق دارند. این همان جایی است که درمانهای سطحیتر جواب نمیدهند.
طرحوارهدرمانی برای این افراد، مثل باز کردن قفلی است که سالها بدون کلید رها شده.
اما چه کسانی دقیقاً بیشترین بهره را از آن میبرند؟
۱. افرادی که در کودکی محبت یا امنیت کافی دریافت نکردهاند
طرحوارهدرمانی برای کسانی بسیار مؤثر است که در دوران کودکیشان تجربه «دلبستگی ناایمن» داشتهاند؛ یعنی یا والدین بیشازحد منتقد، بیتوجه یا ناپایدار عاطفی بودهاند.
این افراد در بزرگسالی ممکن است این احساسات را با خود حمل کنند:
«هیچکس واقعاً دوستم ندارد.»
«باید همیشه قوی باشم تا طرد نشوم.»
«اگر احساساتم را نشان دهم، آسیب میبینم.»
طرحوارهدرمانی در اینجا با تکنیکهایی مثل بازوالدینی محدود (Limited Reparenting) و بازنویسی خاطرات هیجانی، کمک میکند فرد آن نیازهای برآوردهنشده را در محیط درمان تجربه کند و درونیسازی سالمتری شکل دهد.
۲. افرادی که از چرخه شکستهای تکراری رنج میبرند
برخی افراد مرتب در روابط، شغل یا انتخابهای زندگیشان به یک نقطه تکراری میرسند: شکست، ناامیدی و احساس بیکفایتی.
این معمولاً به خاطر طرحوارههای تکرارشوندهای است که ناخودآگاه، فرد را به همان مسیر دردناک هدایت میکنند.
مثلاً فردی که طرحواره «بیاعتمادی» دارد، حتی وقتی در رابطهای سالم است، مدام انتظار خیانت دارد و بهطور ناخودآگاه رفتارهایی میکند که رابطه را خراب میکند — سپس باورش تقویت میشود: «دیدی؟ همه خیانت میکنند!»
طرحوارهدرمانی کمک میکند این چرخه شکسته شود، زیرا برخلاف درمانهای شناختی ساده، روی الگوهای رفتاری، احساسات و خاطرات عمیق کار میکند.
۳. افرادی که به درمانهای دیگر پاسخ ندادهاند
گاهی افراد سالها CBT، دارو یا مشاورههای مختلف را امتحان کردهاند، اما تغییری پایدار احساس نمیکنند.
این گروه معمولاً دچار افسردگی مزمن یا پیچیده هستند که ریشه در طرحوارههای ناسازگار دارد، مثل:
وابستگی و بیکفایتی
نقص و شرم
محرومیت هیجانی
اطاعت افراطی یا معیارهای سختگیرانه
در چنین مواردی، طرحوارهدرمانی میتواند نقطه عطف درمان باشد، چون بهجای مبارزه با نشانهها، مستقیماً به سرچشمه درد روانی میرود.
۴. افرادی که خودآگاهی بالایی دارند و آماده کار عمیق درونی هستند
طرحوارهدرمانی برای کسانی که آمادهاند با خودِ واقعیشان روبهرو شوند، بسیار قدرتمند است.
این روش از مراجع میخواهد احساسات خود را تجربه کند، در جلسات درگیر شود و به درمانگر اعتماد کند تا فرآیند «بازسازی درونی» اتفاق بیفتد.
به همین دلیل، برای افرادی که به رشد شخصی علاقه دارند و از مواجهه با هیجانات نمیترسند، نتایج آن عمیقتر و پایدارتر از درمانهای رفتاری کوتاهمدت است.
۵. افرادی که اختلالات شخصیتی همراه با افسردگی دارند
بسیاری از افراد مبتلا به افسردگی، همزمان دچار الگوهای شخصیتی ناسازگار (مثل وابستگی شدید، اجتناب یا بدبینی مزمن) هستند.
CBT معمولاً برای این گروه کافی نیست، چون این اختلالات ناشی از طرحوارههای ریشهدار هستند.
در این موارد، طرحوارهدرمانی با تمرکز بر روابط درمانی، الگوهای هیجانی و تجربههای دوران کودکی، به مرور ساختار شخصیتی را تغییر میدهد.
اثربخشی طرحوارهدرمانی در برابر CBT بر اساس تحقیقات و نتایج بالینی
علم چه میگوید؟
در سالهای اخیر، روانشناسی بالینی شاهد رشد چشمگیری در پژوهشهای مقایسهای بین طرحوارهدرمانی (Schema Therapy) و درمان شناختی–رفتاری (CBT) بوده است. هر دو رویکرد از نظر علمی معتبرند، اما سؤال مهم این است که کدامیک در درمان افسردگی مؤثرتر و ماندگارتر عمل میکند؟
بر اساس پژوهشهای گسترده، پاسخ کوتاه این است:
CBT معمولاً سریعتر عمل میکند، اما طرحوارهدرمانی اثرات عمیقتر و ماندگارتری دارد.
مطالعات کلیدی درباره اثربخشی دو روش
مطالعهی Arnoud Arntz (2015)
در پژوهشی طولی، مقایسهای بین طرحوارهدرمانی و CBT بر روی بیماران مبتلا به افسردگی مزمن انجام شد. نتایج نشان داد:
هر دو درمان در کاهش علائم افسردگی مؤثر بودند.
اما در پیگیری ششماهه، گروه طرحوارهدرمانی بازگشت علائم کمتری داشتند.
رضایت بیماران از رابطه درمانی در طرحوارهدرمانی نیز بالاتر گزارش شد.
تحقیق Young و همکاران (2018)
در مطالعهای دیگر، پژوهشگران نشان دادند که طرحوارهدرمانی میتواند الگوهای منفی درونیشده از کودکی را اصلاح کند، در حالی که CBT عمدتاً به تغییر افکار سطحی میپردازد. این تفاوت باعث شد نتایج طرحوارهدرمانی پایدارتر و شخصیتر باشد.
مرور سیستماتیک Kazantzis (2021)
در این متاآنالیز که بیش از ۲۰ مطالعه را شامل میشد، مشخص شد که طرحوارهدرمانی نسبت به CBT در درمان افسردگیهای مقاوم، مزمن و همراه با اختلال شخصیت تأثیر بیشتری دارد، اما برای افسردگیهای ساده و موقعیتی، CBT هنوز گزینهی نخست محسوب میشود.
مقایسه از سه بُعد علمی
۱. سرعت اثرگذاری
CBT: اثر سریعتری در هفتههای ابتدایی دارد چون تمرکز آن بر رفتار و افکار فعلی است.
طرحوارهدرمانی: شروعی کندتر اما با اثرات عمیقتر و ماندگارتر در طول زمان.
۲. پایداری نتایج
CBT: در صورت قطع درمان، احتمال بازگشت علائم وجود دارد.
طرحوارهدرمانی: به دلیل بازسازی هیجانی، احتمال عود کمتر است.
۳. میزان خودشناسی و رضایت مراجع
بیماران در طرحوارهدرمانی اغلب گزارش میدهند که خودشان را بهتر میشناسند، نه فقط حالشان بهتر شده.
در CBT، رضایت معمولاً به دلیل «کنترل سریعتر علائم» است، نه تغییر هستهای شخصیت.
ترکیب دو روش: آینده درمانهای افسردگی
پژوهشهای اخیر نشان میدهد که بهترین رویکرد، ترکیب اصول هر دو روش است.
درمانگرانی که از مدلهای ترکیبی استفاده میکنند، معمولاً ابتدا از CBT برای کنترل علائم حاد بهره میبرند و سپس با طرحوارهدرمانی برای اصلاح الگوهای عمیقتر ادامه میدهند.
این رویکرد ترکیبی باعث میشود:
فرد سریعتر احساس بهبود کند.
اما درمان در سطح عمیقتری تثبیت شود.
به بیان ساده:
CBT آتش اضطراب و غم را خاموش میکند، اما طرحوارهدرمانی خاکستر را میروبد تا دوباره شعلهور نشود.
چگونه درمانگر مناسب برای طرحوارهدرمانی یا CBT را انتخاب کنیم؟
راهنمای کاربردی برای مراجعان افسرده
انتخاب درمانگر درست، بهویژه در زمینهی افسردگی، میتواند تفاوت بین یک بهبود سطحی و یک تحول عمیق در زندگی باشد. حتی بهترین روش درمانی، اگر توسط درمانگر ناآگاه یا نامناسب اجرا شود، ممکن است نتیجهی دلخواه را ندهد. بنابراین پیش از شروع، لازم است بدانیم چه معیارهایی برای انتخاب درمانگر مناسب اهمیت دارد و کدام درمان برای ما بهتر است.
گام اول: خودآگاهی از نیاز درمانی
پیش از انتخاب درمانگر، ابتدا باید بدانید نوع افسردگی و نیاز روانی شما چیست.
دو گروه اصلی وجود دارد:
افسردگی موقعیتی یا واکنشی
معمولاً پس از یک بحران (جدایی، از دست دادن شغل، فشارهای کاری و…) آغاز میشود.
افکار منفی و رفتارهای اجتنابی عامل اصلیاند.
در این حالت CBT بهترین گزینه است، چون مستقیماً روی افکار و رفتار فعلی تمرکز دارد و سریعتر نتیجه میدهد.
افسردگی مزمن یا عمیق با الگوهای تکراری
معمولاً از کودکی یا نوجوانی شکل گرفته است.
احساس بیارزشی، طردشدگی، یا شکست دائمی در روابط وجود دارد.
در این حالت طرحوارهدرمانی اثربخشتر است، چون به ریشههای هیجانی و باورهای بنیادی میپردازد.
اگر هنوز مطمئن نیستید کدام گروه هستید، درمانگری آگاه میتواند با ارزیابی اولیه به شما کمک کند نوع مناسب درمان را مشخص کنید.
گام دوم: ویژگیهای درمانگر مؤثر
یک درمانگر مؤثر صرفاً مدرک ندارد؛ بلکه باید مهارت، همدلی و صداقت درمانی داشته باشد. در انتخاب درمانگر، به این نشانهها دقت کنید:
آموزش تخصصی و مدرک معتبر
درمانگر باید آموزش رسمی در CBT یا Schema Therapy دیده باشد (ترجیحاً از مؤسسات بینالمللی یا تحت نظارت انجمن روانشناسی ایران).
از او بپرسید چند ساعت سوپرویژن (نظارت بالینی) داشته است؛ درمانگرانی که تحت نظارت آموزش دیدهاند، معمولاً کیفیت بالاتری دارند.
توانایی ایجاد رابطهی درمانی امن
در طرحوارهدرمانی بهویژه، «رابطهی درمانی گرم و پذیرا» مهمتر از تکنیکهاست.
باید در حضور او احساس امنیت، درک و عدم قضاوت کنید.
شفافیت در اهداف درمانی
درمانگر باید برای شما توضیح دهد چه مراحلی را طی خواهید کرد، چه زمانی انتظار تغییر دارید و معیار پیشرفت چیست.
پرهیز از وابستگی یا طولانیکردن غیرضروری درمان
درمانگر مؤثر بهدنبال وابسته کردن شما نیست، بلکه میکوشد شما را به استقلال روانی برساند.
گام سوم: نشانههای درمانگر مناسب برای طرحوارهدرمانی
اگر تصمیم دارید وارد مسیر طرحوارهدرمانی شوید، درمانگر باید ویژگیهای خاصی داشته باشد:
توانایی کار با «کودک درون» و هیجانهای عمیق شما
مهارت در استفاده از تکنیکهای تجربی (مانند صندلی خالی یا بازسازی صحنههای کودکی)
قدرت درک هیجانات پیچیده و ایجاد حس پذیرش بدون قضاوت
صبر بالا برای فرآیندهای طولانیتر و پرچالشتر درمان
در مقابل، درمانگر CBT باید مهارت بالایی در موارد زیر داشته باشد:
آموزش بازسازی شناختی (تغییر افکار منفی)
دادن تمرینهای خانگی و خودنظارتی
توانایی ارزیابی دقیق و هدفگذاری کوتاهمدت
گام چهارم: تصمیمگیری هوشمندانه
گاهی انتخاب بین CBT و طرحوارهدرمانی به شکل دوگانه نیست؛ بلکه ترکیبی از هر دو بهترین گزینه است.
درمانگرانی که هر دو رویکرد را میشناسند، معمولاً ابتدا با CBT به کاهش علائم فوری کمک میکنند و سپس با طرحوارهدرمانی به عمق ریشهها میروند.
اگر در حال حاضر افسردگی شدید دارید و نیاز به تسکین سریع دارید → CBT را آغاز کنید.
اگر احساس میکنید ریشه مشکلات تکراری است و در روابط یا احساس ارزشمندیتان گرفتار الگوهای ثابت شدهاید → طرحوارهدرمانی را انتخاب کنید.
اگر میخواهید درمانی جامع و عمیق داشته باشید → ترکیب تدریجی هر دو روش را پیشنهاد دهید.
راهنمای انتخاب روش درمانی مناسب برای افسردگی: چه روشی برای چه شرایطی؟
افسردگی فقط یک حس غم یا بیحوصلگی نیست؛ تجربهای چندلایه است که بر افکار، احساسات، رفتار و حتی بدن ما تأثیر میگذارد. هر فرد افسرده، مسیر خاص خود را دارد و به همین دلیل، هیچ روش درمانی یکسانی برای همه وجود ندارد.
اما خوشبختانه، امروز روانشناسی ابزارهای متنوع و مؤثری ارائه کرده است — از درمان شناختی-رفتاری (CBT) تا طرحوارهدرمانی (Schema Therapy) و روشهای ترکیبی دیگر.
در این راهنما، به زبان ساده یاد میگیریم کدام روش برای چه نوع افسردگی مناسبتر است و چطور میتوان بهترین انتخاب را داشت.
۱. درمان شناختی-رفتاری (CBT): مناسب برای افسردگیهای خفیف تا متوسط
CBT یکی از پرکاربردترین و علمیترین روشها برای درمان افسردگی است. این درمان بر اساس این ایده استوار است که افکار ما احساسات و رفتارمان را شکل میدهند.
وقتی افکار منفی و تحریفشده درباره خود، دنیا و آینده را تغییر دهیم، احساساتمان نیز بهبود مییابند.
مناسب برای:
افرادی که افسردگیشان پس از یک رویداد خاص (مثل شکست عاطفی یا شغلی) آغاز شده.
کسانی که افکار منفی مداوم و رفتارهای اجتنابی دارند.
افرادی که به دنبال نتایج نسبتاً سریعتر و ساختارمندتر هستند.
ویژگی متمایز:
CBT مانند آموزش مغز است. شما یاد میگیرید چگونه گفتوگوی درونیتان را بازنویسی کنید، رفتارهای سالمتر را جایگزین کنید و گامبهگام کنترل ذهنتان را پس بگیرید.
زمان تقریبی درمان:
معمولاً بین ۱۲ تا ۲۰ جلسه، بسته به شدت افسردگی و همکاری فرد.
۲. طرحوارهدرمانی (Schema Therapy): مناسب برای افسردگیهای مزمن و ریشهدار
طرحوارهدرمانی برای افرادی طراحی شده که احساس میکنند افسردگیشان تکراری، عمیق و ریشهدار است — انگار در الگوهای تکراری از شکست، طرد شدن یا بیارزشی گرفتار شدهاند.
در این رویکرد، فرض بر این است که بسیاری از مشکلات روانی، از جمله افسردگی، ناشی از طرحوارههای ناسازگار اولیه هستند؛ یعنی الگوهای فکری-هیجانی نادرست که در دوران کودکی شکل گرفته و هنوز در بزرگسالی فعالاند.
مناسب برای:
افرادی که احساس بیارزشی، شرم یا طردشدگی عمیق دارند.
کسانی که روابط عاطفیشان همواره با الگوهای مشابه شکست روبهرو میشود.
افرادی که با وجود آگاهی از مشکل، نمیتوانند احساساتشان را کنترل کنند.
ویژگی متمایز:
طرحوارهدرمانی فراتر از “تغییر فکر” میرود؛ این روش به “درمان هیجانات زخمی کودکی” میپردازد. درمانگر با ایجاد رابطهای امن و ترمیمگر، به مراجع کمک میکند تا درون خود احساس ارزشمندی و امنیت را دوباره تجربه کند.
زمان تقریبی درمان:
معمولاً میانمدت تا بلندمدت (۶ ماه تا ۲ سال)، بسته به عمق طرحوارهها.
۳. درمان ترکیبی (CBT + طرحوارهدرمانی): تعادل میان سرعت و عمق
در سالهای اخیر، بسیاری از رواندرمانگران از ترکیب دو رویکرد CBT و طرحوارهدرمانی استفاده میکنند تا هم نتایج سریعتری حاصل شود و هم ریشهها عمیقتر درمان شوند.
درمان معمولاً با CBT آغاز میشود تا علائم فوری افسردگی (مثل افکار منفی یا بیانگیزگی) کنترل شود، سپس با طرحوارهدرمانی ادامه مییابد تا الگوهای بنیادین اصلاح شوند.
مناسب برای:
افرادی که همزمان علائم حاد افسردگی و مشکلات هیجانی مزمن دارند.
کسانی که میخواهند درمانی جامع و بلندمدت اما هدفمند داشته باشند.
مراجعانی که به دنبال تغییر پایدار، نه فقط تسکین موقت، هستند.
ویژگی متمایز:
درمان ترکیبی مانند بازسازی خانهای قدیمی است:
ابتدا سقف را تعمیر میکنید تا از باران در امان بمانید (CBT)، سپس ستونهای پوسیده را بازسازی میکنید تا خانه محکم شود (طرحوارهدرمانی).
۴. سایر روشهای مکمل برای افسردگی
در کنار این دو روش اصلی، درمانگر ممکن است از رویکردهای زیر برای پشتیبانی روند درمان استفاده کند:
ACT (درمان پذیرش و تعهد): آموزش پذیرش احساسات و تمرکز بر ارزشهای شخصی.
رفتاردرمانی بینفردی (IPT): تمرکز بر روابط اجتماعی و نقش آنها در افسردگی.
درمان مبتنی بر ذهنآگاهی (Mindfulness): کاهش نشخوار ذهنی و بازگشت به لحظه اکنون.
این روشها معمولاً مکمل CBT یا طرحوارهدرمانیاند و به انعطافپذیری ذهنی و آرامش درونی کمک میکنند.
چگونه بهترین روش را برای خود انتخاب کنیم؟
اگر در تصمیمگیری مردد هستید، این سه سؤال را از خود بپرسید:
آیا افسردگیام بیشتر موقعیتی است یا از کودکی همراه من بوده؟
آیا احساس میکنم الگوهای تکراری در روابط یا زندگی دارم؟
آیا میخواهم سریعتر از احساس ناامیدی رها شوم یا ریشه مشکلات را برای همیشه حل کنم؟
اگر پاسخ شما به سؤال اول «بله، موقعیتی است» → CBT مناسبتر است.
اگر پاسخ دوم «بله» → طرحوارهدرمانی راهحل عمیقتری است.
اگر هر دو را تجربه میکنید → درمان ترکیبی پیشنهاد میشود.
نتیجهگیری
افسردگی، تجربهای واحد برای همه نیست؛ درست همانطور که هیچ دو انسان کاملاً شبیه هم نیستند.
برخی افراد با تغییر الگوهای فکری در درمان شناختی-رفتاری (CBT) به آرامش میرسند،
در حالی که دیگران تنها زمانی به بهبودی پایدار دست پیدا میکنند که در طرحوارهدرمانی
با ریشههای عمیق دوران کودکی خود روبهرو شوند و زخمهای هیجانیشان را ترمیم کنند.
حقیقت این است که هر دو روش علمی، اثربخش و مورد تأیید روانشناسی نویناند؛
اما تفاوت اصلی در عمق و هدف درمان است. CBT ذهن را بازآموزی میکند،
در حالی که طرحوارهدرمانی قلب و هویت هیجانی فرد را بازسازی میکند.
بنابراین، انتخاب بهترین روش درمان بستگی دارد به اینکه شما به دنبال رهایی سریع از علائم هستید یا درمان ریشهایتر.
در نهایت، مهمترین عامل موفقیت نه فقط نوع درمان، بلکه رابطه اعتماد و همکاری میان شما و درمانگر است.
افسردگی پایان راه نیست؛ آغاز سفری است برای شناخت عمیقتر خود.
با انتخاب آگاهانه و ادامهدادن مسیر درمان، میتوانید به نسخهای آرامتر، قویتر و واقعیتر از خود برسید.
من فرزاد میراحمدی هستم مشاور و نویسنده 8 جلد کتاب روانشناسی. مدیر موسسه ذهن موفق و مدیر انتشارات ذهن موفق هستم.
من به شما کمک می کنم در روابط عاطفی خود مسائل مهمی را یاد بگیرید و بتوانید رابطه خود را بهسازی کنید. در زمینه مسائل ذهنی و ذهن آگاهی و تکنیک های خودسازی و خودشناسی فعالیت زیادی دارم. خوشحال می شوم بتوانم کمکی به شما بکنم.