تست طرحواره های یانگ

1- کسی نیست که نیازهای عاطفی مرا برآورده کند.



2- من عشق و توجه کافی را دریافت نکرده‌ام.



3- غالباً کسی را نداشتم که برای نصیحت و حمایت عاطفی به او تکیه کنم.



4- اغلب کسی را نداشته‌ام که از من حمایت کند، حرف‌هایش را با من بزند و عمیقاً نگران اتفاقاتی باشد که برایم می‌افتد.



5- در بیشتر اوقات زندگی، کسی را نداشتم که بخواهد با من رابطه صمیمی برقرار کند و وقت زیادی را با من بگذراند.



6- به طور کلی کسی نبوده که به من عاطفه، محبت و صداقت نشان دهد.



7- در بیشتر اوقات زندگی، این احساس به من دست نداد که برای فرد دیگری، شخص ویژه و ممتازی به شما می‌روم.



8- در اغلب اوقات زندگی کسی را نداشتم که واقعاً به حرف دل من گوش دهد. مرا بفهمد یا اینکه احساس‌ها و نیازهای واقعی مرا درک کند.



9- وقتی که نمی‌دانستم کاری را چگونه انجام دهم، به‌ندرت شخصی پیدا می‌شد که مرا نصیحت و راهنمایی کند.



10- نگرانم افرادی را که دوست دارم در آینده‌ای نزدیک بمیرند، حتی وقتی دلایل پزشکی کمی برای تایید این نگرانی وجود دارد.



11- من به افراد نزدیک خودم خیلی وابسته‌ام، چون می‌ترسم مبادا مرا ترک کند.



12- نگرانم که نزدیکانم مرا ترک کنند یا مرا به حال خود رها کنند.



13- احساس می‌کنم که حمایت عاطفی کافی دریافت نکرده‌ام.



14- احساس می‌کنم که روابط مهم زندگی‌ام چندان تداوم نداشته باشد و انتظارم این است که این روابط به زودی تمام شوند.



15- عادت کرده‌ام با کسانی ارتباط برقرار کنم که به تعهدات خود پایبند نیستند.



16- در نهایت، من تنها و بی‌کس خواهم ماند.



17- وقتی احساس می‌کنم که برایم مهم است از من دوری می‌کند، مایوس می‌ّشوم.



18- برخی اوقات آنقدر نگران آن هستم که مردم مرا ترک کنند که آنها را از خودم دور می‌کنم.



19- وقتی شخصی حتی برای مدت زمان کوتاهی مرا ترک می‌کند، خیلی ناراحت می‌شوم.



20- همیشه نمی‌توانم به حمایت اطرافیان تکیه کنم.



21- نمی‌توانم با مردم رابطه صمیمی داشته باشم، چون اعتماد ندارم همیشه در کنارم بمانند.



22- به نظر می‌رسد افراد مهم زندگی من همیشه تغییر می‌کنند.



23- نگرانم افرادی که دوستشان دارم، فرد دیگری را پیدا کنند و او را به من ترجیح دهند و مرا ترک کنند.



24- افراد نزدیک من، غیرقابل پیش‌بینی بوده‌اند؛‌لحظه‌ای مهربان و لحظه‌ای دیگر عصبی، ناراحت، خودمحور و پرخاشگر.



25- آنقدر به دیگران نیازمندم که نگران از دست دادن آنها هستم.



26- نمی‌توانم شخصیت واقعی‌ام را بروز دهم یا احساس واقعی‌ام را بیان کنم، چون می‌ترسم دیگران مرا ترک کنند.



27- احساس می‌کنم مردم از من سودجویی می‌کنند.



28- اغلب احساس می‌کنم که باید از خودم در برابر مردم محافظت کنم.



29- احساس می‌کنم که باید در حضور دیگران از خودم محافظت کنم، چون در غیر این صورت عمدا به من آسیب می‌زنند.



30- اگر فردی کارهای خیلی خوبی برایم انجام دهد، پیش خودم فکر می‌کنم که حتما قصد و انگیزه خاصی داشته است.



31- دیگران دیر یا زود به من خیانت می‌کنند.



32- اغلب مردم فقط به فکر خودشان هستند.



33- در اعتماد کردن به دیگران مشکل دارم.



34- نسبت به انگیزه‌های دیگران سوءظن شدید دارم.



35- مردم به ندرت درستکار هستند، آنها معمولا ریاکارند.



36- معمولا به طور جدی به انگیزه‌های نهانی مردم فکر می‌کنم.



37- اگر فکر کنم فردی می‌خواهد به من ضربه بزند، پیش‌دستی می‌کنم و اول من به او ضربه می‌زنم.



38- مردم معمولا مجبورند قابل اعتماد بودن خودشان را برای من ثابت کنند، چون به مردم اصلا اعتماد ندارم.



39- برای اینکه ببینم مردم به من راست می‌گویند یا نیت خوبی دارند، آنها را امتحان می‌کنم.



40- با این باور موافقم " دیگران را کنترل کن و گرنه تحت کنترل دیگران قرار می‌گیری."



41- وقتی فکر می‌کنم که دیگران چگونه در طول زندگی‌ام با من به خشونت رفتار کرده‌اند، عصبانی می‌شوم.



42- در طول زندگی‌ام مردم به من نزدیک شده‌اند تا از من سودجویی کنند یا برای رسیدن به اهدافشان از من سوء‌استفاده کنند.



43- افراد مهم زندگی‌ام، از نظر عاطفی، جسمانی یا جنسی با من بدرفتاری کرده‌اند.



44- وصله ناجور اجتماع هستم.



45- اساساً با مردم خیلی فرق دارم.



46- نمی‌توانم به کسی تعلق‌خاطر داشته باشم، انسان گوشه‌گیری هستم.



47- احساس می‌کنم با مردم بیگانه‌ام.



48- احساس تنهایی و انزوا می‌کنم.



49- همیشه احساس می کنم در جمع، جایی ندارم.



50- واقعاً هیچ‌کس مرا درک نمی‌کند.



51- خانواده من با بقیه خانواده‌ها متفاوت بود.



52- برخی اوقات احساس می‌کنم کاملاً بیگانه‌ام.



53- اگر فردا ناپدید شوم، هیچ کس متوجه این موضوع نمی‌شود.



54- مردان یا زنانی که دوستشان دارم، وقتی عیب‌های مرا می‌بینند، نمی‌توانند دوستم داشته باشند.



55- اگر کسی واقعاً مرا بشناسد، مایل نیست با من رابطه‌ای صمیمی برقرار کند.



56- ذاتاً آدم بی‌ارزش و مشکل‌داری هستم.



57- احساس می‌کنم نمی‌توانم با یک زن یا مرد خوب، رابطه برقرار کنم به گونه‌ای که به من احترام بگذارد و از این طریق احساس کنم انسان ارزشمندی هستم. هر چقدر در این راه تلاش کنم، فایده ندارد.



58- شایستگی عشق، توجه و احترام دیگران را ندارم.



59- احساس می‌کنم هیچ‌کس مرا دوست ندارد.



60- در بسیاری از جنبه‌ها، چنان شخصیت پر از عیب و ایرادی دارم که نمی‌توانم در کنار دیگران راحت باشم.



61- اگر دیگران متوجه عیب و ایرادهای من بشوند، نمی‌توانم توی رویشان نگاه کنم.



62- وقتی افراد مرا دوست دارند، احساس می‌کنم گولشان زده‌ام.



63- اغلب متوجه می‌شوم که به طرف کسانی جلب می‌شوم که از من خیلی ایراد می‌گیرند یا مرا طرد می‌کنند.



64- رازهایی دارم که نمی‌خواهم نزدیکانم به آنها پی ببرند.



65- تقصیر من است که والدینم نتوانستند مرا به قدر کافی دوست داشته باشند.



66- نمی‌گذارم مردم شخصیت واقعی‌ام را بشناسند.



67- یکی از شدیدترین ترس‌هایم این است که عیب و نقص‌هایم برملا شوند.



68- نمی‌توانم بفهمم چطور ممکن است کسی بتواند مرا دوست داشته باشد.



69- تقریباً هیچ کاری را نمی‌توانم به خوبی دیگران انجام بدهم.



70- هر زمان پیشرفتی در کارم به وجود می‌آید، احساس بی‌کفایتی می‌کنم.



71- بیشتر مردم در حوزه‌های شغلی و تحصیلی از من تواناترند.



72- آدم شکست خورده‌ای هستم.



73- اکثر افراد در کار (یا تحصیل) از من بااستعدادترند.



74- در کار (یا تحصیل) مثل بقیه باهوش نیستم.



75- شکست‌ها و بی‌کفایتی‌هایم در حوزه کار (یا تحصیل) مایه شرمساری من است.



76- از آنجا که در زندگی پیشرفت و دستاورد چندانی نداشته‌ام، اغلب در حضور دیگران خجالت می‌کشم.



77- زمانی که موفقیت‌هایم را با دیگران مقایسه می‌کنم اغلب به این نتیجه می‌رسم که دیگران خیلی از من موفق‌ترند.



78- احساس می‌کنم نمی‌توانم به نهایی از پس کارهای روزمره‌ام بربیایم.



79- به کمک دیگران نیاز دارم.



80- احساس می‌کنم نمی‌توانم به تنهایی گلیم خود را از آب بیرون بکشم.



81- معتقدم که دیگران بهتر از خودم می‌توانند از من مراقبت کنند.



82- وقتی با یک وظیفه جدید خارج از حوزه‌ کاری‌ام روبه‌رو می‌شوم، به دردسر می‌افتم مگر اینکه کسی مرا راهنمایی کند.



83- فکر می‌کنم در انجام کارهای روزمره، آدم وابسته‌ای هستم.



84- انجام هر کاری، حتی اگر خارج از حوزه کار (یا تحصیل) باشد، مرا ناراحت و عصبی می‌کند.



85- در بسیاری از حوزه‌ةای زندگی، خودم را آدم بی‌کفایتی می‌دانم.



86- اگر به قضاوت‌های خود در موقعیت‌های متداول زندگی اعتماد کنم، تصمیم‌های اشتیباهی می‌گیرم.



87- عقل درست و حسابی ندارم.



88- اصلا به قضاوت‌های خودم در موقعیت‌های روزمره اعتماد ندارم.



89- نمی‌توانم به توانایی‌های خودم برای حل مشکلات روزمره اعتماد کنم.



90- احساس می‌کنم برای اینکه مشکلاتم را حل کنم، احتیاج به کسی دارم که بتوانم به راهنمایی‌هایش اعتماد کنم.



91- زمانی که بحث پذیرش مسئولیت‌های روزمره پیش می‌آید بیشتر مثل بچه‌ها رفتار می‌کنم تا یک انسان بالغ و عاقل.



92- متوجه شده‌ام که پذیرش مسئولیت‌های روزمره زندگی برای من خیلی سخت و طات‌فرسا است.



93- نمی‌توانم از شر این احساس رها شوم که مبادا اتفاق بدی بیفتد.



94- احساس می‌کنم هر لحظه ممکن است یک فاجعه طبیعی، جنایی، حقوقی یا پزشکی برای من اتفاق بیفتد.



95- می‌ترسم که مبادا فردی آواره و ولگرد شوم.



96- می‌ترسم مورد حمله قرار بگیرم.



97- خیلی احتیاط می‌کنم تا مریض نشوم یا صدمه نبینم.



98- نگرانم که به بیماری خطرناکی مبتلا شوم، حتی وقتی که پزشک هیچ گونه علامت خطری را تشخیص نداده است.



99- آدم ترسویی هستم.



100- نگرانم که در جهان وقایع بدی نظیر جنایت، آلودگی محیط زیست و غیره رخ بدهد.



101- اغلب احساس می‌کنم که ممکن است دیوانه شوم.



102- اغلب احساس می‌کنم به یک حمله اضطرابی دچار می‌شوم.



103- اغلب نگرانم از اینکه دچار سکته قلبی یا بیماری سرطان شوم، حتی زمانی که دلایل پزشکی کمی برای این نگرانی وجود دارد.



104- احساس می‌کنم جهان جایگاه خطرناکی است.



105- قادر نیستم از والدینم جدا شوم، کاری که همسن و سال‌هایم انجام می‌دهند.



106- من و والدینم تمایل داریم خود را بیش از حد در زندگی و مسایل یکدیگر درگیر کنیم.



107- اگر من و والدینم، مسایل جزئی و خصوصی خود را از یکدیگر پنهان کنیم، احساس گناه یا خیانت می‌کنیم.



108- من و والدینم مجبوریم هر روز با هم صحبت کنیم وگرنه یکی از ما احساس گناه، ناامیدی یا تنهایی می‌کند.



109- اغلب احساس می‌کنم هویت جداگانه‌ای از والدینم و همسرم ندارم.



110- اغلب احساس می‌کنم انگار سایه سنگین والدینم دائم بر سر من است... به نحوی که نمی‌توانم یک زندگی جداگانه‌ای برای خودم داشته باشم.



111- خیلی سخت است از افرادی که با آن صمیمی شده‌ام جدا شوم؛ هر گونه جدایی مرا شدیداً آشفته می‌کند.



112- هویت من چنان با هویت والدینم و همسرم گره خورده است که واقعاً نمی‌دانم کی هستم و یا چی می‌خواهم.



113- وقتی که دیدگاه یا عقاید من با دیدگاه و عقاید والدینم و همسرم تفاوت دارد، شدیداً آشفته می‌شوم.



114- اغلب احساس می‌کنم در رابطه با والدینم و همسرم، هیچ‌گونه حریم خصوصی ندارم.



115- احساس می‌کنم زندگی مستقل و جداگانه من، والدینم را آزرده‌خاطر خواهد کرد.



116- در کار دیگران دخالت نمی‌کنم، چون از عواقب دخالت در آن کارها می‌ترسم.



117- اعتقاد دارم اگر بخواهم هر کاری انجام بدهم، برای خودم دردسر درست می‌کنم.



118- احساس می‌کنم چاره‌ای ندارم جز اینکه به خواسته‌های دیگران تن بدهم، چون در غیر این صورت یا مرا ترک می‌کنند یا درصدد تلافی برمی‌آیند.



119- در روابطم به دیگران اجازه می‌دهم که بر من مسلط شوند.



120- همیشه به دیگران اجازه می‌دهم به جای من تصمیم بگیرند، در نتیجه واقعاً خواسته‌های خودم را نمی‌شناسم.



121- احساس می‌کنم تصمیم‌های مهم زندگی‌ام را دیگران می‌گیرند.



122- نگرانم که دیگران مرا طرد کنند، به همین دلیل همیشه در این فکرم که خوشایند و باب طبع دیگران باشم.



123- خیلی برای من مشکل است که از دیگران تقاضا کنم حقوقم را رعایت و احساساتم را درک کنند.



124- به جای اینکه عصبانیتم را مستقیم ابراز کنم، جور دیگری تلافی می‌کنم.



125- من بیش تر از دیگران از برخورد و ایجاد تعارض، اجتناب می‌کنم.



126- نیازهای دیگران را در اولویت قرار می‌دهم و گرنه احساس گناه می‌کنم.



127- وقتی دیگران را دست تنها می‌گذارم یا مایوسشان می‌کنم، احساس گناه می‌کنم.



128- من بیش‌تر به مردم کمک می‌کنم تا اینکه از آنها تقاضای کمک داشته باشم.



129- در نهایت کار مراقبت از نزدیکانم روی دوش من است.



130- اگر کسی را دوست داشته باشم، تقریباً همه کارهای او را تحمل می‌کنم.



131- آدم خوبی هستم چون بیش از آنکه به فکر خودم باشم به فکر دیگرانم.



132- در محیط کار، معمولاً داوطلبانه وقت بیشتری صرف می‌کنم یا کار بیشتری انجام می‌دهم.



133- مهم نیست که سرم چقدر شلوغ است، من همیشه می‌توانم وقتی را برای دیگران کنار بگذارم.



134- خیلی کم‌توقع‌ام، چون نیازهای من در حداقل است.



135- تنها وقتی خوشحال می‌شوم که اطرافیانم خوشحال باشند.



136- از بس که سرگرم مراقبت از دیگران هستم، وقت کمی برای خودم می‌ماند.



137- همیشه به درد دل دیگران گوش داده‌ام.



138- وقتی به کسی هدیه می‌دهم، بیشتر خوشحال می‌شوم تا اینکه هدیه بگیرم.



139- اطرافیان معتقدند که من برای رفع نیازهای دیگران خیلی تلاش می‌کنم، ولی برای خودم کاری نمی‌کنم.



140- هر چقدر برای رفع نیازهای دیگران تلاش کنم باز هم احساس می‌کنم کوتاهی کرده‌ام.



141- اگر کار دلخواهم را انجام بدهم به شدت احساس ناراحتی می‌کنم.



142- برای من خیلی مشکل است که از دیگران بخواهم نیازهایم را ارضاء کنند.*



143- نگرانم که کنترلم را از دست بدهم.



144- نگرانم که اگر نتوانم خشم خود را کنترل کنم از لحاظ جسمی یا هیجانی به دیگران آسیب جدی بزنم.



145- احساس می‌کنم که باید هیجا‌ن‌ها و تکانه‌های خودم را کنترل کنم، چون در غیر این صورت احتمال دارد اتفاق بدی بیفتد.



146- خشم و کینه زیادی دارم که آن را بیان نمی‌کنم.



147- خجالت می‌کشم از اینکه احساس‌های مثبت‌ام (مثل محبت و توجه) را به دیگران بروز دهم.



148- از اینکه احساساتم را به دیگران ابراز کنم خیلی شرمسار می‌شوم.



149- برای من خیلی سخت است که صمیمی و بی‌تکلف رفتار کنم.



150- آنقدر خودم را کنترل می کنم که مردم فکر می کنند آدم بی احساسی هستم.



151- از نظر دیگران، من آدم عصبی و ناراحت هستم.



152- باید در هر کاری که انجام می‌دهم بهترین باشم، نمی‌توانم بپذیرم که نفر دوم باشم.



153- تلاش می‌کنم که همیشه تمام کارها را به بهترین نحو ممکن انجام دهم.



154- من باید در بیشتر اوقات در بهترین حالت باشم.



155- سعی می‌کنم نهایت تلاش خودم را بکنم، خوب بودن نسبی کار هیچ گاه مرا راضی نمی‌کند.



156- آنقدر کار دارم ک تقریباً در زندگی من هیچ‌گونه آسایش و راحتی وجود ندارد.



157- تقریباً هیچ کدام از کارهای من به اندازه کافی خوب نبوده‌اند، می‌توانم همیشه کارم را بهتر انجام بدهم.



158- باید به تمام مسئولیت‌هایم عمل کنم.



159- احساس می‌کنم برای پیشرفت و دستیابی به خواسته‌هایم، همواره تحت فشار هستم.



160- روابطم با دیگران صدمه دیده است، چون خیلی به خودم سخت می‌گیرم.



161- سلامتی من در خطر است زیرا به دلیل اصرار بر انجام کارهای بدون عیب و نقص، به شدت تحت استرس هستم.



162- اغلب لذت‌ها و خوشی‌هایم را فدا می‌کنم تا کارها را طبق معیارهای سخت‌گیرانه‌ام انجام بدهم.



163- وقتی اشتباه می‌کنم، مستحق شدیدترین و بی‌رحمانه‌ترین انتقادها هستم.



164- وقتی که کاری را اشتباه انجام می‌دهم، نمی‌توانم خودم را ببخشم یا دست به بهانه‌تراشی بزنم.



165- آدم رقابت‌طلبی هستم.



166- ارزش زیادی برای پول و منزلت اجتماعی قائلم.



167- همیشه باید در هر کاری بهترین باشم.



168- وقتی از کسی چیزی می‌خواهم خیلی برای من سخت است که نه بشنوم.



169- اگر نتوانم به خواسته‌ام برسم، دچار خشم .و تندخویی می‌شوم.



170- آدم خاصی هستم و نمی‌توانم محدودیت‌هایی را که بر سر راه دیگران وجود دارد، بپذیرم.



171- از اینکه مرا محدود کنند یا جلوی کار مرا بگیرند، به شدت متنفرم.



172- احساس می‌کنم نباید از قوانین و قراردادهای بهنجاری که مردم تابع آنها هستند، اطاعت کنم.



173- احساس می‌کنم کارها و خواسته‌های من ارزشمندتر از کارها و خواسته‌های دیگران است.



174- معمولاً نیازهای خودم را مقدم‌تر از نیازهای دیگران می‌دانم.



175- اغلب متوجه شده‌ام که به قدری درگیر کارهای خودم هستم که دیگر نمی‌توانم وقتی را به دوستان یا اعضای خانواده‌ام اختصاص بدهم.



176- افراد اغلب به من می‌گویند در شیوه انجام کارها خیلی کنترل‌گرانه رفتار می‌کنم.



177- وقتی دیگران به خواسته‌هایم عمل نکنند، به شدت عصبانی و تندخو می‌شوم.



178- نمی‌توانم تحمل کنم که دیگران به من دستور بدهند.



179- به سختی می‌توانم جلوی مصرف مواد، سیگار کشیدن، پرخوری یا سایر مشکلات رفتاری‌ام را بگیرم.



180- حوصله انجام کارهای متداول زندگی یا کارهای ملال‌آور را ندارم.



181- اغلب براساس احساس‌ها و تکانه‌هایم عمل می‌کنم و باعث دردسر خودم و آزار دیگران می‌شوم.



182- اگر به یکی از اهدافم نرسم، زود مایوس می‌شوم و دست از تلاش برمی‌دارم.



183- خیلی برای من سخت است که به خاطر دستیابی به هدف بلندمدت از سر خیر رضایتمندی فوری بگذرم.



184- زیاد پیش می‌آید که وقتی عصبانی بشوم دیگر نمی‌توانم جلوی عصبانیتم را بگیرم.



185- تمایل دارم در هر کاری افراط کنم، حتی وقتی این افراط، نتایج بدی برای من به دنبال دارد.



186- زود کسل می‌شوم.



187- وقتی در انجام کارهایم با مشکل ماجه بشوم، معمولاً نمی‌توانم آن کار را ادامه بدهم و تکمیل کنم.



188- نمی‌توانم مدت زمان زیادی روی یک کار تمرکز کنم.



189- نمی‌توانم خودم را مجبور کنم که کارهای بدون لذت را انجام بدهم، حتی اگر بدانم که این کارها، نتایج خوبی به دنبال دارد.



190- با کوچک‌ترین مانعی در سر راه دستیابی به اهدافم، آرامش خودم را از دست می‌دهم.



191- به‌ندرت توانسته‌ام به تصمیم‌ها و راه‌حل هایم پایبند باشم.



192- آدم رک و صریحی هستم، احساس‌هایم را بدون رودربایستی نشان می‌دهم و اصلاً مهم نیست که بروز این احساس‌ها چه پیامدهایی به دنبال دارد.



193- اغلب کارها را بدون فکر انجام می‌دهم و بعد پشیمان می‌شوم. is



194- برای من مهم است که تقریباً هر کسی که مرا می‌شناسد دوستم داشته باشد.



195- بسته به اینکه دیگران از من چی می‌خواهند خودم را تغییر می‌دهم تا آنکه مرا بیشتر دوست داشته باشند.



196- با جدیت تمام تلاش می‌کنم که بدنم و ظاهرم تاثیر خوبی روی دیگران داشته باشد.



197- ارزش من اساساً بستگی به این دارد که دیگران درباره من چه نظری دارند.



198- ثروت و معاشرت با افراد سرشناس باعث احساس ارزشمندی من می‌شود.



199- وقت زیادی صرف ظاهر خودم می‌کنم تا دیگران برای من ارزش قائل شوند.



200- دستیابی به موفقیت برای من بی‌نهایت ارزشمند است به شرط اینکه دیگران این موفقیت‌ها را ببینند.



201- اینقدر فکر و ذکرم به این موضوع صرف می‌شود که نظر دیگران درباره من مثبت باشد، گاهی اوقات فراموش می‌کنم کی هستم.



202- اگر اهداف من مورد پذیرش و تایید دیگران نباشد، دنبال کردن آن اهداف برای من سخت است.



203- وقتی به تصمیم‌های زندگی‌ام نگاه می‌کنم می‌بینم که در بیشتر این تصمیم‌ها سعی کرده‌ام در ذهنم نظر دیگران را لحاظ کنم.



204- حتی اگر کسی را دوست نداشته باشم با این حال تلاش می‌کنم او مرا دوست داشته باشد.



205- اگر نتوانم توجه دیگران را جلب کنم، احساس می‌کنم آدم کم‌اهمیتی هستم.



206- در هر جمع یا اجتماعی به دنبال دریافت توجه و تحسین دیگران هستم.



207- برای اینکه احساس کنم آدم ارزشمندی هستم نیازمند تایید، تحسین و تمجید زیاد دیگران هستم.



208- حتی زمانی که کارها خوب پیش می‌رود، احساس می‌کنم که این حس خوب موقتی است.



209- اگر اتفاقات خوبی در زندگی‌ام بیفتد، نگرانم که مبادا بدشانسی از راه برسد.



210- خیلی نمی‌توانم در کارها دقت کنم چون تقریباً همیشه کارها غلط از آب درمی‌آیند.



211- مهم نیست که چقدر سختکوش باشم، نگرانم که تمام سرمایه مالی‌ام را بر باد فنا بدهم.



212- نگرانم که مبادا یک تصمیم اشتباه به فاجعه‌ای تمام عبار منجر شود.



213- اغلب درباره تصمیم‌های کوچک نیز وسواس نشان می‌دهم به این دلیل که پیامدهای یک تصمیم‌گیری اشتباه می‌تواند خیلی ناگوار باشد.



214- اگر با این فرض کارم را شروع کنم که شکست می‌خورم، احساس بهتری دارم زیرا اگر شکست بخورم احساس ناامیدی نمی‌کنم.



215- بیشتر ذهنم درگیر وقایع منفی زندگی است تا وقایع مثبت.



216- اغلب بدبین هستم.



217- افراد صمیمی زندگی‌ام مرا آدمی نگران می‌دانند.



218- اگر دیگران سخت مجذوب برخی از کارهای من شوند، احساس ناخوشایندی به من دست می‌دهد و حس می‌کنم که این تعریف و تمجیدها، اخطاری است برای اینکه کارها مشکل و بدعاقبت از آب دربیایند.



219- اگر اشتباه کمک باید تنبیه شوم.



220- اگر سنگ تمام نگذارم بدون شک شکست می‌خورم.



221- اگر اشتباه کنم هیچ عذر و بهانه‌ای پذیرفته نیست.



222- افراد مسئولیت‌گریز باید به نحوی گوشمالی داده شوند.



223- بیشتر اوقات، عذر و بهانه‌های دیگران را نمی‌پذیرم، آنها فقط می‌خواهند مسوولیت کارهای خودشان را بپذیرند و عواقب کارهایشان را ببینند.



224- اگر کارم را انجام ندهم باید عواقبش را بپذیرم.



225- اغلب به اشتباهات خود فکر می‌کنم و از دست خودم عصبانی می‌شوم.



226- وقتی دیگران مرتکب اشتباهی می‌شوند، پذیرش این جمله برای من سخت است: « ببخش و فراموش کن».



227- حتی بعد از اینکه کسی از من معذرت‌خواهی می‌کند، باز هم دست از لجاجت و کینه‌جویی دست برنمی‌دارم.



228- وقتی فکر می‌کنم که کسی به راحتی کار اشتباهی انجام می‌دهد، به شدت آشفته می‌شوم.



229- زمانی که افراد دست به بهانه‌تراشی می‌زنند یا دیگران را مسوول مشکلات خودشان تلقی می‌کنند، عصبانی می‌شوم.



230- دلیل اشتباه من مهم نیست، زمانی که مرتکب اشتباه می‌شوم باید جریمه بشوم.



231- به خاطر اشتباهات و دسته گل‌هایی که به آب دادم باید خودم را به شدت تنبیه کنم.



232- من آدم بدی هستم که لایق تنبیه است.





دوستان خارج از کشور شماره همراه خود را بدون 0 وارد کنند مثلا با پیش شماره آمریکا 19876543210 لطفا 00 اول پیش شماره را وارد نکنید